سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ریاضیات دنیایی بدون ریا
درباره وبلاگ


پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 171
  • کل بازدیدها: 158060


کد ساعت فلش




fereydoun_asrae_-_Ye_Vaghtaei_-_(IroMusic).mp3">
WeblogSkin



غلامحسین مصاحب در سال 1289 شمسی در تهران زاده شد. خانواده او عموما اهل فرهنگ بودند. پدربزرگ او، میرزا غلامعلی خوشنویس، به چندین هنر آراسته بود. خط خوشی داشت و از کارهای ظریف او این بود که بر روی تخمه خط می نگاشت. در زبان فارسی و رعبی ورزیده بود و اصول دستور زبان عربی را در هزار بیت به شعر سرود تا راه دانشجویان زبان عربی را هموار سازد و کار دشوار زبان آموزی را با چاشنی ذوق و ادب، خوشگوار سازد.

پدر غلامحسین طبیب بود. مادرش شاعر باذوقی بود. دلخوشی و دلمشغولی عمده این دو،تربیت فرزندان بود و تلاش بسیار نمودند تا آدمیانی فرهیخته بار آورند. هر پنج فرزند آنان به علم و هنر روی آورند. اما غلامحسین در این میان، نمونه ای والا شد و هر آنچه را در گوش و هوش او زمزمه کردند، تمام و کمال فرا گرفت. در سراسر عصر در کار پرورش هوش و جان خویش بود و کوشید تا فرزندان خود را نیز چنین کند: وقت را غنیمت می شمرد و دمی را بیهوده نگذارنید؛ در کار علمی و هر کار دیگر، دقت و وسواس فراوان داشت و در هر مسئله ای تا به یقین نمی رسید از پای نمی نشست. با تردید و دودلی اصلا سازگاری نداشت، هنگام کار، کار می کرد و هنگام فراغت، تفریح؛ هرگز کار جدی را به شوخی نیالود و این دو را در هم نیامیخت. حریم و حرمت سخن را پاس می داشت و سخنی که بر زبان او می رفت، حجت بود؛ جز راست نگفت و نزدیکان و آشنایان وی به یاد ندارند که سخن دروغ گفته باشد؛ به علم و نیز خانواده خویش عشق می ورزید و در سراسر زندگی بر آن دو دل بسته بود. غلامحسین مصاحب، تحصیل رسمی- مدرسه و دانشگاه- را بسیار دوست می داشت. در شانزده سالگی یعنی زودتر از معمول، دوره دبیرستان را به پایان برد. شاگرد اول تهران شد. در جنبشی که بدین مناسبت برگزار شد، در باب "اعتماد به نفش" سخنرانی کرد. در این سخنرانی نشان داد که به نفس و توان خویش اعتماد دارد و بر سر آن است که از آن بهره گیرد و آن را عاطل و باطل وانگذارد. وزیر معارف (آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالی کنونی) با شنیدن این سخنرانی، مصاحب را شاگرد نمونه ایران خواند و خبر داد مردی در راه است که می توان بر او امید فراوان بست. مصاحب، تحصیل خویش را در ایران و فرانسه و انگلستان ادامه داد و در دانشگاه کیمبریج انگلستان دکترای ریاضیات را به پایان برد.

در انگلستان شاگرد خاص برتراند راسل، ریاضیدان و فیلسوف نامدار انگلیسی بود. راسل دو گونه دانشجو و دو گونه کلاس داشت: یکی کلاس عادی که حدود 500 تن دانشجو داشت، و دیگری کلاس خاص با 5 تن دانشجو، که از میان جمع دانشجویانی که از سراسر گیتی می آمدند برمی گزید تا رسالت انتقال علم را به آنان بسپارد. مصاحب یکی از این 5 تن بود.

در سال 1306، در 18 سالگی به استخدام وزارت عارف درآمد. درکار اداری نیز چون کار علمی، بسیار دقیق و سختگیر بود. یکچند رئیس کل تعلیمات عالیه (آموزش عالی) بود. برای مدرک تحصیلی ارزش و اعتبار بسیار قایل بود و از امتیاز دادن به موسسه‌های آموزش عالی که دارای سطح واقعا عالی نبودند، سخت مخالف بود و مدرک را به دست کسی می داد که قابلیت آن را داشته باشد.

در سال 1345، برای پرورش ریاضیدانان قابل، موسسه ریاضیات را در دانشسرای عالی برپا کرد که در ترویج ریاضیات جدید در ایران، گامی بس ارزنده بود. به روش راسل، تعداد انگشت شماری دانشجو می گرفت و تمام کوشش خود را برای آموزش و پرورش آنان به کار می بست. پس از فراغت آنان از تحصیل دنباله کار ایشان را می گرفت. با خارج مکاتبه می کرد و وسایل ادامه تحصیل دانشجویان را در دانشگاههای معتبر فراهم می ساخت. دانشجویان وی، همگی در عرصه ریاضیات پرآوازه شدند. مصاحب در آموزش و نیز هر کار دیگری، اندک و ناقص را نمی پسندید: یا عالی یا هیچ.

به فرهنگ ایران عشق می ورزید. در معرفی دانشمندان ایرانی و تحلیل آثار آنان، کوشش فراوان نمود. به ترویج و گسترش زبان فارسی و کاربرد درست آن، تاکید می ورزید. هفته ای یک روز جمعی از متخصصان (احمد آرام، صفی اصفیا، حسین گل گلاب، مصطفی مقربی) به خانه او می آمدند تا برای واژه های علمی، معادل فارسی بیابند. این جمع را به طنز "ضرابخانه" می نامید.

به خانواده خویش . پرورش فرزندان، علاقه فراوان داشت. هر روز، مدتی را با فرزندان می گذرانید و به تحصیل آنان بسیار تاکید می نمود تا حدی که تا کوچکترین فرزند وی دیپلم نگرفت، تلویزیون به خانه راه نیافت. فرزندان را با خود به محل کار و مجامع علمی می برد تا از گفتار و کردار او و همکارانش سرمشق بگیرند و به همان راهی بروند که مصاحب می خواست، در بین راه نیز آموزش و پرورش آنان را پی می گرفت. بدین سان، هر پنج فرزند وی از عالم فرهنگ سردرآوردند.

به کتاب نیز عشق می ورزید. هر جا کار می کرد، کتابخانه مفصلی را ه می انداخت. مسافرتهای او نیز بیشتر به منظور جمع آوری کتاب بود.

دکتر هوشنگ دولت آبادی، دوست صمیمی مصاحب، می نویسد: در سال 1348 ، یک بار به مصاحب گفتم باید برای شرکت در سمینار دو روزه ای به اصفهان سفر کنم. دکتر مصاحب که کمتر به سفر علاقه ای نشان می داد، خواست با من همسفر باشد، زیرا شنیده بود که در چهار باغپایین، مردی به نام حاجی حبیب الله، کتابفروشی دارد و محتمل است در میان کتابهایش، نوشته های قدیمی قابل استفاده وجود داشته باشد. بعد از رسیدن به اصفهان و استقرار در مهمانخانه اولین کار ما شناسایی دکان حاجی حبیب الله بود تا مبادا صبح روز بعد فرصتی از دست برود. روز بعد، قبل از رفتن به سمینار، دکتر مصاحب را تا دکان حاجی حبیب الله همراهی کردم و قرارمان بر این بود که عصر در مهمانخانه یکدیگر را ببینیم. اما عصر که بازآمدم اثری از ایشان نبود. چون حدس می زدم که از دکان کتابفروشی بیرون نیامده است، روانه چهار باغ شدم. وقتی به مغازه رسیدم؛ دیدم حاجی حبیب الله از نفس افتاده و از پیشخوان دکان، به مشتری خستگی ناپذیرش نگاه می کند. خود دکتر مصاحب هم که همیشه نمونه پاکیزگی بود، در کنار انبوهی از کتاب ایستاده بود و حالتی داشت که انسان را به یاد بخاری پاک کن ها می انداخت. تعداد زیادی از کتابهای حاجی حبیب الله به کتابخانه دکتر مصاحب انتقال یافت.

 

دکتر مصاحب در سال 1327 از دانشگاه کیمبریج انگلستان دکترای ریاضی گرفت و در همان سال به عضویت انجمن ریاضیدانان لندن و انجمن فلسفه کیمبریج درآمد.

 

دکتر خسرو خسروی که در دایره المعارف فارسی همکار مصاحب بود و ویرایش مقاله های جغرافیایی را به عهده داشت، می گوید در پاریس بودم که مصاحب برای خرید کتاب به پاریس آمد. یک هفته از هتل بیرون نیامد و کتابهای را که خریده بود بررسی و طبقه بندی کرد، گردش و تفریح او همین بود و بس.

آثار منتشر شده دکتر مصاحب بیشتر در زمینه ریاضیات است. اصولا به سبب کوششهای او در باب ترویج ریاضیات جدید در ایران وی را "پدر ریاضیات جدید" در ایران می دانند. در سالهای 1309 و 1310 شمسی، مجله ریاضیات عالی و مقدماتی را منتشر کرد که خوانندگان آن، دانش آموزان و دانشجویان بودند. در سال 1371، جبر و مقابله خیام را از عربی به فارسی برگردانید و برای نخستین بار مقام علمی خیام در ریاضیات را به مردم شناساند. در سال 1324، روزنامه سیاسی برق را منتشر کرد و چند مقاله سیاسی و اجتماعی و انتقادی در آن نوشت؛ ولی زود از این کار دست کشید و به عالم ریاضیات باز آمد. مدخل منطق صورت (700 صفحه) را در سال 1334 نوشت که نخستین کتاب فارسی در این علم است. چاپ دوم این کتاب، در سال 1366 منتشر شد. در سال 1339 حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر را منتشر ساخت. مدخل آنالیز ریاضی (930 صفحه) در سال 1348 منتشر شد و در سالهای 1350 و 1352 به چاپ دوم و سوم رسید.

 

دقت و وسواس دکتر مصاحب را کمتر کسی داشت و او می خواست این دقت و وسواس را که لازمه کارهای علمی است به دیگران سرایت دهد.

 

تئوری مقدماتی اعداد که جلد اول آن در 1395 صفحه در سال 1353، و جلد دوم آن در 1802 صفحه در سال 1358 منتشر شد.

اما کار مهم مصاحب، سرپرستی دایره المعارف فارسی بود. این نخستین دایره المعارف به فارسی است که با رعایت معیارهای علمی و بین‌ المللی تدوین گردیده است. جلد اول (الف- س) و جلد دوم (ش-ل) منتشر شده و جلد سوم آن انشالله در آینده منتشر خواهد شد. در سال 1335 موسسه انتشارات فرانکلین تصمیم گرفت دایره المعارف کوچکی، بر مبنای دایره المعارف کوچک کلمبیا به زبان فارسی منتشر نماید. با این ویژگی که مقاله هایی که در دایره المعارف کوچک کلمبیا به درد فارسی گویان نمی خورد، حذف شود و به جای آن مقاله های مناسب آنان فراهم آید. برای سرپرستی این کار، غلامحسین مصاحب را برگزیدند. اما گویا وی اصلا برای این کار مناسب نبود. او به هیچ روی به این راه نرفت، بلکه راهی را در پیش گرفت که کاملا نظام یافته و با معیارهای علمی سازگار بود. مصاحب، هر چند از دایره المعارفهای گوناگون سود جست. ولی دایره المعارفی تدارک دید که رنگ و بوی ایرانی دارد و بر فرهنگ بیگانه، استوار نیست.

مصاحب کارشناسان برجسته هر رشته را گردآورد. در این کار، دو معاون داشت (احمد آرام و محمود مصاحب) هیئت تحریریه ای تشکیل شد که تمام یا بیشتر وقت خود را بر سر آن گذاشتند. در دفتر دایره المعارف، شور و شری برپا بود. با اینکه مصاحب، همه همکاران را با دقت و وسواس بسیار انتخاب کرده بود، باز مقاله های برخی کسان را نمی پسندید و کار به دعوا هم می کشید. مقاله ها را اصلاح می کرد و صلح برقرار می شد. ولی این صلح دیری نمی پایید و دعوای دیگری آغاز می شد. دقت و وسواس او را کمتر کسی داشت، و وی می خواست این دقت و وسواس را که لازمه کارهای علمی است به دیگران سرایسدهد.

یکی از همکاران وی می گفت در مقاله ای نوشته بودم: "ارتش سرخ در روز سوم شهریور 1325 به ایران حمله کرد". و چون این مطلب را قطعی می دانستم به ماخذی مراجعه نکردم. مصاحب از من ماخذ خواست تا به درستی این مطلب، ایمان بیاورد. در مجله اطلاعات هفتگی، مطلبی در این باب نوشته بود. به او نشان دادم. وی برآشفت و گفت: من نمی توان با اطلاعات هفتگی دایره المعارف بنویسم. من رفتم و ماخذی نیمه رسمی به دست آوردم. در آنجا نوشته بود که ارتش سرخ در "شب" سوم شهریور 1325 به ایران حمله کرد. معلوم شد جمله من نادرست بوده و وسواس او درست. باز هم به ماخذ نیمه رسمی رضا نداد و رفتم به وزارت امور خارجه و ماخذ رسمی را گیرآوردم. چند ماخذ دیگر هم باید به دست می آوردم تا آن را تاییدکند.

چنین مواردی، کم نبود و بسیار پیش می آمد. در مورد مطالبی که امکان پژوهش علمی در باب آن وجود داشت- مثلا مقاله های جغرافیایی- به ماخذ معتبر هم بها نمی داد و مولف تا حد امکان باید به محل مراجعه و تحقیق می کرد. از این راه، معلوم شد که چه بسار موارد را که دیگران تاکنون اشتباه کرده اند.

و بدین سان، نه تنها دایره المعارفی پدید آورد که نمونه ای از کار استوار علمی به شمار می آید. بلکه پژوهندگانی پروراند که در محافل علمی انگشت نما بودند. یکی از اینان که برای تحصیل به خارج رفته بود، استادن چون وسواس و روحیه علمی وی را دیده بودند، از وی پرسیده بودند: با چه کسی کار کرده ای؟ گویا این روحیه را از راه کتاب نمی توان آموخت، و استاد و مرشدی می خواهد که با حرکات و سکنات خود، اندک اندک به آدمی سرایت دهد. از این گذشته، ضوابط و معیارها و روشهای دقیقی پدید آورد که در کارهای علمی می توان به کار گرفت.

اما دایره العمارف فارسی به چه کار می آید؟ مصاحب می گوید: دایره المعارفها مانند لغت نامه ها و اطلسها، از جمله "کتابهای مرجع" هستند، یعنی کتابهایی که شخص برای کسب اطلاع کمابیش اجمالی در موضوع معین به آنها مراجعه می کند. هیچ گاه دیده نشده است که کسی یک دایره المعارف را باز کند و از اول تا آخر بخواند؛ یا کسی بخواهد با خواندن یک دایره العمارف، هر قدر هم مفصل باشد، طبیب یا ریاضیدان یامهندس یا مورخ شود. هدف دایره المعارف این است که وقتی محقق یا محصل یا خواننده ای عادی، عنوان خاصی را می خواند یا می شنود یا در ذهن دارد، و خود را محتاج یا راغب به کسب اطلاع در آن باب می بیند بتواند بدون اتلاف وقت، عنوان مورد نظر را در آن دایره المعارف به دست آورد و اطلاعاتی در باب آن حاصل کند.

در آغاز دایره المعارف فارسی، در 80 صفحه، طرز استفاده از دایره المعارف و نظامی را که برای تنظیم مطالب کتاب وضع شده، شرح داده اند. برای استفاده شایسته از این دایره المعارف، مطالعه این "مدخل" ضروری است. هر مقاله دایره المعارف از سه جزئ تشکیل می شود: مطلع، معرف، شرح.

برای مثال در زیر به یک مقاله از دایره المعارف فارسی نگاه کنید:

توچال (tocal): قله ای بارتفاع 967/3 متر، از قلل کوههای شمیران از رشته ی جنوبی سلسله ی البرز، 15 کیلومتری ل تجریش، در شهرستان شمیرانات، استان تهران. از تفرجگاههای کوه نوردان است. راهی که کهنوردان بیشتر از آن استفاده می کنند راه جبهه ی جنوبی است که مشرف بر آبادی پس قلعه و معروف به راه آبشار دو قلو است، و در همه ی فصلها مورد استفاده می باشد. یکی از قدیمیترین صعودهای مستند به قله ی توچال صعود فتحعلی شاه قاجار است، که شرح آن در کتاب مراه البلدان آمده است.

در این نمونه، توچال، مطلع است و نخستین جمله که به نقطه ختم می شود، معرف آن است و از آن به بعد (از تفرجگاههای ...) شرح آن است. در متن این مقاله، دو اصطلاح با حروف دیگری چاپ شده است: شمیران (با حروف هشت سیاه) که بدین معنی است که در ورد شمیران هم دراین دایره المعارف مقاله وجود دارد؛ مراه البلدان 0با حروف هشت نازک) ، نام کتاب است. همه جا در متن نام کتابها با این حروف آمده است.

پژوهنده ممکن است در مراجعه به دایره المعارف، یکی از سه مقصود زیر را داشته باشد: 1) می خواهد تلفظ درست واژه یا نام یا اصطلاحی را بداند. در این صورت،‌ مراجعه به همان معرف، کفایت می کند. برای این منظور، باید تلفظ حروف لاتین را که در برابر معرف نوشته شده بداند؛ 2) می خواهد تعریف آن را نیز بداند که در این صورت باید نخستین جمله پس از معرف را بخواند؛ 3) اطلاعات بیشتری در این باب می خواهد، در این صورت، تا پایان مقاله را باید بخواند. بدین ترتیب، یک تصویر کلی و عمومی از این موضوع در ذهن او جای می گیرد.

 

مصاحب، شاگرد خاص برتراند راسل بود.

 

دکتر مصاحب، پس از کناره گرفتن از کار دایره المعارف فارسی، بیشتر کوشش خود را صرف موسسه ریاضیات کرد و تا پایان عمر در آنجا تدریس کرد. برای تحقیق و تالیف نیز فرصت بیشتری یافت. به حدی در راه علم کوشید که سرانجام جان خویش را بر سر آن گذاشت. در سپیده دم روز 21 مهر 1358 ، هنگامی که آخرین صفحه کتاب عظیم تئوری مقدماتی اعداد را که از چاپخانه گرفته بود، غلط گیری نمود، سکته کرد و از صندلی فرو افتاد؛ در حالی که قلم در میان انگشتان فسرده وی جای داشت. و بدین سان پیش بینی پزشک خانوادگی وی جامه عمل پوشید. یک بار پزشک به او گفته بود اگر چنین سرسختانه و شدید کار کنید، سرانجام یک روز در ضمن کار سکته خواهید کرد. و دکتر مصاحب درجواب گفته بود: ای آقا: روانش شاد باد.




موضوع مطلب :